شعر های زیبا و دلنشین :: دیده ور

دیده ور

سرگرمی، آموزنده، هنری

دیده ور

سرگرمی، آموزنده، هنری

مشخصات سایت
دیده ور

>>> به دیده ور خوش اومدی :) ...
>>> دیدن برای خوندن، خوندن برای یادگرفتن و یادگرفتن برای عمل کردن...
>>> بودنت همیشگی، سرت پرشور و دلت سرسبز...
Instagram: @Didevar.hd

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر های زیبا و دلنشین» ثبت شده است

ای خوش اندر گنج دل زر معانی داشتن

نیست گشتن، لیک عمر جاودانی داشتن

*

عقل را دیباچهٔ اوراق هستی ساختن

علم را سرمایهٔ بازارگانی داشتن

*

کشتن اندر باغ جان هر لحظه‌ای رنگین گلی

وندران فرخنده گلشن باغبانی داشتن

*

دل برای مهربانی پروراندن لاجرم

جان بتن تنها برای جانفشانی داشتن

*

ناتوانی را به لطفی خاطر آوردن بدست

یاد عجز روزگار ناتوانی داشتن

*

در مدائن میهمان جغد گشتن یکشبی

پرسشی از دولت نوشیروانی داشتن

*

صید بی پر بودن و از روزن بام قفس

گفتگو با طائران بوستانی داشتن

پروین اعتصامی دیوان اشعار مثنویات آرزوها ۵

۰۸ آبان ۹۴ ، ۱۹:۱۶

در پشت چارچرخه فرسوده ای / کسی
خطی نوشته بود:
"من گشته ام نبود !
تو دیگر نگرد
نیست!"...

*

گر خسته ای بمان و اگر خواستی بدان:
ما را تمام لذت هستی به جستجوست.

*
پویندگی تمامی معنای زندگی ست.
هرگز
"نگرد! نیست"
سزاوار مرد نیست... 

*

فریدون مشیری

 

۲ نظر ۲۴ مهر ۹۴ ، ۲۲:۵۷

ندانم تا چه کارم اوفتادست

که جانی بی قرارم اوفتادست

چنان کاری که آن کس را نیفتاد

به یک ساعت هزارم اوفتادست

*

همان آتش که در حلاج افتاد

همان در روزگارم اوفتادست

دلم را اختیاری می‌نبینم

خلل در اختیارم اوفتادست

۱ نظر ۱۵ مهر ۹۴ ، ۲۲:۵۶

خوبِ من! حیف است حال خوبمان را بد کنیم 

 راه رود جاری احساسمان را سد کنیم

 

عشق، در هر حالتی خوب است؛ خوبِ خوبِ خوب

پس نباید با "اگر" یا "شاید" آن را بد کنیم

 

دل به دریا می‌زنم من... دل به دریا می‌زنی؟

تا توکّل بر هر آنچه پیش می‌آید کنیم

 

جای حسرت خوردن و ماندن، بیا راهی شویم

پایمان را نذر راه و قسمتِ مقصد کنیم

 

می‌توانی، می‌توانم، می‌شود؛ نه! شک نکن

باورم کن تا "نباید" را "فقط باید" کنیم

 

زندگی جاریست؛ بسم الله... از آغاز راه    ...

نقطه‌های مشترک را می‌شود ممتد کنیم

 

آخرش روزی بهار خنده‌هامان می‌رسد

پس بیا با عشق، فصل بغضمان را رد کنیم

 

:: رضا احسان‌پور :: مجموعه غزل «چه حرف‌ها   » 
:: انتشارات فصل پنجم :: چاپ دوم

۱۲ مهر ۹۴ ، ۲۳:۳۷

یاد من باشد فردا دم صبح
جور دیگر باشم
بد نگویم به هوا ، آب ، زمین
مهربان باشم با مردم شهر
و فراموش کنم هر چه گذشت
خانه ی دل بتکانم از غم
و به دستمالی از جنس گذشت ،
بزدایم دیگر، تار کدورت از دل
مشت را باز کنم، تا که دستی گردد
و به لبخندی خوش
دست در دست زمان بگذارم

۲۲ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۰۴