جالب و خنده دار :: دیده ور

دیده ور

سرگرمی، آموزنده، هنری

دیده ور

سرگرمی، آموزنده، هنری

مشخصات سایت
دیده ور

>>> به دیده ور خوش اومدی :) ...
>>> دیدن برای خوندن، خوندن برای یادگرفتن و یادگرفتن برای عمل کردن...
>>> بودنت همیشگی، سرت پرشور و دلت سرسبز...
Instagram: @Didevar.hd

۵۶ مطلب با موضوع «جالب و خنده دار» ثبت شده است

یک دختر هندی به اتهام شبیه کردن ظاهر خود به مردان به منظوراغفال دختران ثروتمند و دریافت مهریه از خانواده آنها، بازداشت شد.
داستان از آنجایی آغاز شد که این دختر یک نام جعلی مردانه به اسم «کریشنا سن» در فیسبوک برای خود برگزید و شروع به انتشار تصاویری با لباس و ظاهر مردانه از خود کرد. وی از این طریق دختران جوان را اغفال و به بهانه ازدواج از خانواده آنها مهریه دریافت می‌کرد.
«کریشنا سن» 26 ساله در سال 2014 توانسته بود یک دختر را اغفال کند. این دو مراسم ازدواج هم برگزار کردند اما زمانی که حقیقت آشکار شد از یکدیگر جدا شدند. کریشنا در سال 2016 هم یک دختر دیگر را اغفال کرد و در نهایت توانست نظر خانواده او را برای ازدواج جلب کند. در اکتبر 2017، خانواده زن اول او شکایتی علیه این «زن مردنما» در اداره پلیس Police تنظیم کردند و او را به دریافت مبالغ زیادی پول (معادل 13 هزار دلار) و اغفال دخترشان متهم کردند تا اینکه در نهایت این شخص از سوی پلیس هند بازداشت شد.
خانواده‌های هندی بر اساس سنتی که دارند به داماد خود مهریه می‌دهند؛ اما این سنت از سال 1961 در هند غیرقانونی شمرده شده است. با این حال، هنوز هم این سنت کهن در برخی خانواده‌های هندی پابرجا مانده است.
به گفته پلیس، «کریشنا سن» برای فریب دختران همیشه دوستان مرد برای خود انتخاب می‌کرده و برای صحبت کردن هم صدایش را تغییر می داده است. وی همچنین همیشه از لباسهای مردانه استفاده می‌کرد تا همه چیز را حقیقی‌تر جلوه دهد.
۰۲ اسفند ۹۶ ، ۲۲:۳۸

خونه مشغول کاربودم که دخترم بدو بدو اومد و پرسید .

دخترم : مامان تو زنی یا مردی ؟

من : زنم دیگه پس چی ام ؟

دخترم : بابا ، چی اونم زنه ؟

من : نه مامانی بابا مرده .

دخترم : راست میگی مامان ؟

من : آره چطور مگه ؟

دخترم : هیچی مامان ! دیگه کی زنه ؟

من : خاله مریم ، خاله آرزو ، مامان بزرگ

دخترم : دایی سعید هم زنه ؟

من : نه اون مرده !

دخترم : از کجا فهمیدی زنی ؟

من : فهمیدم دیگه مامان، از قیافه ام .

دخترم : یعنی از چی ؟ از قیافه ات؟

من : از اینکه خوشگلم ،

دخترم : یعنی هر کی خوشگل بود زنه‌ ؟

من : اره دخترم

دخترم : بابا از کجا فهمید مرده

من : اونم از قیافش فهمید . یعنی بابایی چون ریش داره و ریشهاشو میزنه و زیاد
خوشگل نیست مرده !

دخترم : یعنی زنا خوشگلن مردا زشتن ؟

من : آره تقریبا .

دخترم : ولی بابایی که از تو خوشگل تره

من : اولا تو نه شما بعدشم باباییت کجاش از من خوشگل تره ؟

دخترم : چشاش

من : یعنی من زشتم مامان ؟

دخترم : آره

من : مرسی

دخترم : ولی دایی سعید هم از خاله خوشگلتره !!

من : خوب مامان بعضی وقتها استثنا هم هست

دخترم : چی اون حرفه که الان گفتی چی بود

من : استثنا یعنی بعضی وقتها اینجوری میشه

دخترم : مامان من مردم

من : نه تو زنی

دخترم : یعنی منم زشتم

من : نه مامان کی گفت تو زشتی تو ماهی ، ولی تو الان کودکی

دخترم : یعنی من زن نیستم ؟

من : چرا جنسیتت زنه ولی الان کودکی

دخترم : یعنی چی ؟

من : ببین مامان همه ی آدما شناسنامه دارن که توی شناسنامه شون جنسیتشون مشخص
میشه جنسیت تو هم توی شناسنامه ات زنه .

دخترم : یعنی منم مامانم ؟

من : اره دیگه تو هم مامان عروسکهاتی

دخترم : نه ، مامان واقعی ام ؟

من : خوب تو هم یه مامان واقعی کوچولو برای عروسکهات هستی دیگه

دخترم : مامان مسخره نباش دیگه من چی ام ؟

من : تو کودکی

دخترم : کی زن میشم ؟

من : بزرگ شدی

دخترم : مامان من نفهمیدم کیا زنن ؟

من : ببین یه جور دیگه میگم . کی بتو شیر داده تا خوردی بزرگ شدی

دخترم : بابا

من : بابات کی بتو شیر داد ؟ !!!!!!!!!!

دخترم : بابا هر شب تو لیوان سبزه بهم شیر میده دیگه

من : نه الان رو نمی گم ، کوچولو بودی ؟

دخترم : نمی دونم

من : نمی دونم چیه ؟ من دادم دیگه

دخترم : کی؟

من : ای بابا ولش کن ، بین مامان ، زنها سینه دارن که باهاش به بچه ها شیر میدن
، ولی مردا ندارن

دخترم : خب بابا هم سینه داره

من : اره داره ولی باهاش شیر نمی ده !! فهمیدی

دخترم : خوب منم سینه دارم ولی شیر نمی دم پس مردم .

من : ای بابا ببین مامان جون خودت که بزرگ بشی کم کم می فهمی .

دخترم : الان می خوام بفهمم .

من : خوب هر کی روسری سرش کنه زنه هر کی نکنه مرده

دخترم : یعنی تو الان مردی میریم پارک زن میشی

من : نه ببین ، من چیه تو میشم ؟

دخترم : مامانم

من : خوب مامانا همشون زنن و باباها همشون مردن

دخترم : آهان فهمیدم .

من : خدا خیرت بده که فهمیدی ، برو با عروسکهات بازی کن

 


****

نیم ساعت بعد

دخترم : مامان یه سوال بپرسم

من : بپرس ولی در مورد زن و مرد نباشه ها

دخترم : در مورد ماهی قرمزه است .

من : خوب بپرس

دخترم : مامان ماهی قرمزه زنه یا مرده ؟!!

۲۰ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۲۹

این فیلم خارجیارو دیدین؟

بچه که خوابش میبره مادرش میاد آروم یه پتو میکشه روش

یه بوس کوچولوش میکنه میره…

حالا من که خوابم میبرد مادرم یه لحاف کرسیه ۲۰۰ کیلویو

از ارتفاع ۲متری زارت مینداخت روم

پشت بندشم بابام که مثلا حواسش نبود پامو لگد میکرد

بعد که من مثل جن زده ها میپریدم!

  دوتائی با هم میخندیدن میگفتن : پدر سوخته الکی خودشو به خواب زده بود!

دقت کردین پسرا از حموم میان خوشگلتر میشن

اما دخترا که از حموم میان زشتتر میشن؟

لامصب آب میشوره میبره

بر میگردن به تنظیمات کارخونه !

دوستم گفت طرز صدا کردن مامانم زمانى که غذا آمادست!

تخم مرغ : عزیزم ، الهى مادر فدات شه بیا غذا حاضره.

کوکو : عزیزم غذا آمادست

خورش : بیا دیگه غذا یخ کرد

مرغ : ما الان مى خوریم و جمع مى کنیم

کباب : اصلا صدا نمى کنه بعدا میگه هر چقد صدات کردیم نیومدى

ﺯﻧﻪ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﺭﺍﺩﯾﻮ ﻣﯿﮕﻪ :

50 ﺳﺎﻟﻪ پیش ﺑﺎ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪﺑﯿﻨﻪ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﻨﻢ؟

ﻣﺸﺎﻭﺭ : ﺗﻮ ﮐﻪ 50 ﺳﺎﻝ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﺮﺩﯼ ﯾﮑﻤﯽ ﺻﺒﺮ ﮐﻦ ﺑﻼﺧﺮﻩ ﯾﮑﯿﺘﻮﻥ ﻣﯿﻤﯿﺮﯾﺪ ﺩﯾﮕﻪ

 

امکان نداره سر سفره از یکی نمک بخوای

اول برای خودش نریزه

۱۹ دی ۹۴ ، ۲۳:۲۶

آخه من  نمیدونم سربریدن یه حیوون زبون بسته دیدین داره!!! ماجرا رو خودتون بخونید:

چندی پیش ساکنان خیابان سپهر سعادت‌آباد وقتی شنیدند مردی در همسایگی‌شان قصد دارد گاوی را قربانی کند با اشتیاق زیادی از خانه‌هایشان بیرون ریختند و در محل ایستادن قصاب حلقه زدند.

۱ نظر ۱۸ آذر ۹۴ ، ۱۹:۲۴
وای مردم از خنده این یکی واقعا جالبه:)
در اتفاقی نادر و عجیب یک مسابقه فوتبال به‌جای 90 دقیقه، در دقیقه 63 تمام شد.
به گزارش تسنیم، سایت «Gazzetta World» ایتالیا گزارش داد، در دیدار فوتبال سوپرجام کشور موریتانی، محمد عبدالعزیز، رئیس جمهور این کشور که برای تماشای این بازی به ورزشگاه محل برگزاری دیدار دو تیم توراق زینا و اِی‌سی‌اس کسار رفته بود، دست به اقدامی عجیب زد.
رئیس جمهور موریتانی در دقیقه 63 حوصله‌اش سر رفت و در حالی که این دیدار با نتیجه تساوی یک بر یک دنبال می‌‎شد، دستور توقف بازی در دقیقه 63 و زدن ضربات پنالتی برای مشخص شدن تکلیف برنده بازی را داد.
در نهایت هم در ضربات پنالتی این تیم توراق زینا بود که به برتری دست یافت و جام قهرمانی را بالای سر برد.
۶ نظر ۱۱ آذر ۹۴ ، ۲۱:۳۱

یه بار مجبور شدم برم یه مجلس ختمی که مسجدش صندلی نداشت
موقعی رسیدم که روضه خون داشت خودشو میکشت.
همون موقع یه نفر از کنار دیوار بلند شد و من جاشو گرفتم
و تکیه دادم یه لحظه دنیا دور سرم چرخید
و سقف مسجد اومد جلوی نظرم و صدای خنده رفت هوا!
دیوار نبود. برزنت بود تو زنونه فرود اومده بودم!

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

تو دوران دانشگاه با بعضی از بچه ها بد جور تیریپ مرام و معرفت داشتیم
و هی تعارف به هم تیکه پاره میکردیم.مثلاً دوستم رد میشد میگفت غلامم……
منم میگفتم خاک پاتم و این حرفا.این قضیه هی بالا گرفت و تیکه ها دیگه از حد خارج شده بود
که من دیگه به انتها رسوندمش.از پنجره کلاس داشتم محوطه رو نگاه میکردم
که رفیقم حسن بین همه دخترا و پسرا داد زد:
داش ایمان…..نوکر خر پدرتم……
منم هول شدم گفتم پدرم خودش خرته…..

  

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

اعتراف میکنم تو بچگی فکر میکردم خوابای من رو بقیه هم میبینن
مثلا به بابام میگفتم اون مرده که دیشب تو خواب بود رو یادته؟

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

یک روز استاد میخواست برنامه نویسی فلش درس بده... منم که حوصله این بچه بازیارو ندارم، رفتم یه فیلم باز کردم...
یهو دیدم موسم خودش تکون خورد و رفت فیلمو بست! فهمیدم که مهندسمون از یه اتاق دیگه داره کامپیوتر منو میبینه و کنترل میکنه.... دوباره فیلمو رو باز کردم... دیدم دوباره بست و رفت برنامه فلش رو باز کرد و قلموش رو انتخاب کرد و رو صفحه نوشت: فلش کار کن!
منم با یه رنگ دیگه زیرش نوشتم: دهنتو ببند!
بعدش سریع جامو با دوستم عوض کردم...
دوستمم که از همه جا بی خبر بود نشست جای من. بعدش یهو مهندس اومد تو کلاس و دوستمو برد بیرون...

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

یه نفر زنگ زد رو گوشیم با یه لحن حق به جانبی گفت شما؟
منم هول شدم گفتم ببخشید اشتباه گرفتم

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

بچـه که بـودم قـارچـخور (ماریو) بـازی میکردم ، بعدش فک میکردم قـارچ بخورم بـزرگ میشم !
واسه همین مدتـها راه میرفتم و سرم رو میزدم زیـره تاقـچه ی خونمون که ازش قارچ دربیاد بخـورم !!!
دیگـه داشتـم ضربه مغـزی میشدم که بـابام کارگـر گـرفت تـاقچـه رو خـراب کرد !!!

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

خدا از سر تقصیراتم بگذره. وقتی 4 سالم بود، یه روز رو پشت بوم داشتم بازی میکردم. دیدم یه نفر تو کوچه داره راه میره و یه چک دستشه. خیلی ذوق داشت. فوری رفتم یه ظرف آب آوردم از اون بالا ریختم روش. گوشه های چکش تو دستش موند بقیش خمیر شد و رفت! دیدم نشسته لب جوب و داره گریه میکنه
امیدوارم بخشیده باشه منو

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

یه بار رفته بودیم خونه مامان بزرگم مهمونی همه بودم از عمه کوچولو تا عمو بزرگه دختر عمو پسر عمو حدودا 20 نفری می شدیم خیلی خسته بودم نیاز فراوون به یه شیطنت داشتم تا خستگیم در بیاد کمی (3قاشق) تو قوری نمک ریختم اعتراف می کنم کلی حال کردم

۲ نظر ۱۴ آبان ۹۴ ، ۲۲:۵۹

این هم یه مطلب طنز در مورد زن گرفتن :)

آقا ما یه بار مغز پروانه خوردیم رفتیم زن گرفتیم،
 ینی شیرین ترین و فرحبخشترین لحظات عمرمونو در زندگی زناشویی تجربه کردیم...
 میرفتیم سر کار ، زنمون میگفت :
 چرا انقد میری سر کار؟
 چرا به من نمیرسی؟
 میموندیم تو خونه میگفت:
 چرا نمیری سر کار؟
 پس کی میخواد پول بیاره تو این خونه؟
 میشستیم رو مبل میگفت:
 من باید از صبح تا شب تو این خونه جون بکنم جنابعالی رو مبل لم بدی؟
 پا میشدیم کمکش کنیم میگفت:
 اومدی خرابکاری کنی؟
 قیافه مون ژولیده پولیده بود میگفت؛
 تو اصلاٌ بخاطر من به خودت نمیرسی!
 به خودمون میرسیدیم میگفت داری خودتو برا کی خوشگل میکنی؟
 از دستپختش تعریف نمیکردیم میگفت:
 تو اصلاٌ قدرشناس زحمتای من نیستی!
 تعریف میکردیم ، میگفت:
 هان؟ چه گندی زدی که حالا با ای حرفا میخوای وجدانتو راحت کنی؟... هان هان هان هان هان؟...
 آقامون خدابیامرز راست میگفت:
 "اگه یه روز بهت گفتن بین زن گرفتن و سرطان گرفتن یکی رو انتخاب کن ، 
 اصلاٌ از اسمش نترس...
 با شیمی درمانی درست میشه!!!!!

۱ نظر ۱۲ آبان ۹۴ ، ۰۹:۲۵