دیده ور

دیده ور

سرگرمی، آموزنده، هنری

دیده ور

سرگرمی، آموزنده، هنری

مشخصات سایت
دیده ور

>>> به دیده ور خوش اومدی :) ...
>>> دیدن برای خوندن، خوندن برای یادگرفتن و یادگرفتن برای عمل کردن...
>>> بودنت همیشگی، سرت پرشور و دلت سرسبز...
Instagram: @Didevar.hd


مامور کنترل مواد مخدر به یک دامداری در ایالت تکزاس امریکا می رود و به صاحب سالخورده ی آن می گوید: باید دامداری ات را برای جلوگیری از کشت مواد مخدربازدید کنم." دامدار، با اشاره به بخشی از مرتع ، می گوید: "باشه، ولی اونجا نرو"...

مامور فریاد می زنه:"آقا! من از طرف دولت فدرال اختیار دارم." بعد هم دستش را می برد و از جیب پشتش نشان خود را بیرون می کشد و با افتخار نشان دامدار می دهد و اضافه می کند: "اینو می بینی؟ این نشان به این معناست که من اجازه دارم هرجا دلم می خواد برم..در هر منطقه یی... بدون پرسش و پاسخ. حالی ات شد؟ میفهمی؟"

 دامدار محترمانه سری تکان می دهد، پوزش می خواهد و دنبال کارش می رود...

کمی بعد، دامدار پیر فریادهای بلند می شنود و می بیند که ماموراز ترس گاو بزرگ وحشی که هرلحظه به او نزدیک تر می شود، دوان دوان فرار می کند. به نظر می رسد که مامور راه فراری ندارد و قبل از این که به منطقه ی امن برسد، گرفتار شاخ گاو خواهد شد. دامدار لوازمش را پرت میکند، باسرعت خود را به نرده ها می رساند واز ته دل فریاد می کشد:" نشان. نشانت را نشانش بده !"
۰۲ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۰۴
شخصی  از شنیدن داستان کسانی که به افریقا می روند به هیجان آمد.او زندگی خود را می فروشد و تصمیم می گیرد به افریقا برود ، معدن الماس کشف کند و به ثروتی افسانه ای دست یابد . او قاره افریقا را در مدت 12 سال زیر پا می گذارد و عاقبت در نتیجه بی پولی ، تنهایی، خستگی و بیماری و ناامیدی ، خود را به درون اقیانوس اطلس پرت می کند و غرق می شود.


از طرف دیگر ، زارع جدیدی که مزرعه او را خریده بود ، هنگامی که  به قاطر خود ، در رودخانه ای که از وسط مزرعه اش می گذرد ، آب دهد ، تکه سنگی پیدا می کند که نور درخشانی از خود ساطع می کند.


معلوم می شود آن سنگ الماسی است که قیمتی بر آن متصور نیست . کسی که الماس را شناخته است از زارع درخواست می کند که او را به مزرعه اش ببرد و محل را به او نشان دهد و زارع او را به محلی که قاطرش را آب داده بود می برد . آنها در آنجا قطعه سنگ های بسیاری از همان نوع پیدا می کنند و بعداً متوجه می شوند که سرتا سر مزرعه پوشیده از فرسنگ ها معدن الماس است.


زارع پیر پیشین بدون آنکه حتی زیر پای خود را نگاه کند برای کشف الماس به جای دیگری رفته بود .


وقتی هدفی را برای خود تعیین می کنید فکر نکنید برای عملی ساختن آن باید سراسر کشور را زیر پا بگذارید ، شغل خود را عوض کنید ....


ببینید دقیقاً کجا هستید و از همان جا کار خود را آغاز کنید . در بیشتر موارد میدان های الماس خود را در همان جا خواهید یافت.

۰۱ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۳۸



یک راز جادویی در وجود انسان هست که می توان به او تکنیک ساده گرفتن یا آسان گیری لقب داد و اینکه بسیاری از مردم از جواب دادن به مسایلی که طی روز با آنها درگیر می شوند، عاجزند، فقط و فقط به خاطر اینکه تصورشان از مشکل از خود مشکل بزرگتر است.

میگن در مسابقه ای از یک دانشمند ریاضی پرسیدند ۲ به علاوه ۱ چند میشه...!؟‌ از اونجایی که طرف یک ریاضیدان بزرگ بود و فکر می کرد باید نکته غریبی در مسئله باشه، یک هفته وقت خواست تا به مسئله فکر کنه، روزها و شب ها بدنبال جواب گشت و یک هفته بعد با کوهی از جواب های پیچیده برگشت (۲ به علاوه ۱ میشه ۲۱ ، یا ۱۲، و یا اگر اینطور باشه، میشه ...) . اما در همین حین، یک کودک دبستانی آرام گفت ۳، و جایزه را برد.

واقعا گاهی اوقات دانش زیاد به خودی خود مانعی موثر برای یافتن پاسخ مجهولات می شود.

بقول انیشتین : اگر نتوانید یک مساله پیچیده را به زبان خیلی ساده برای خودتان و دیگران توضیح دهید آن مسئله را از اساس نفهمیده اید.

۲ نظر ۰۱ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۱۹

در زمان های قدیم یک دختر از روی اسب می افتد و باسنش (لگنش) از جایش درمی‌رود. پدر دختر هر حکیمی را به نزد دخترش می‌برد، دختر اجازه نمی‌دهد کسی دست به باسنش بزند, هر چه به دختر میگویند حکیم بخاطر شغل و طبابتی که میکنند محرم بیمارانشان هستند اما دختر زیر بار نمی رود و نمی‌گذارد کسی دست به باسنش بزند.

به ناچار دختر هر روز ضعیف تر وناتوان‌تر میشود.

تا اینکه یک حکیم باهوش و حاذق سفارش میکند که به یک شرط من حاضرم بدون دست زدن به باسن دخترتان او را مداوا کنم...

۳۱ مرداد ۹۴ ، ۱۷:۱۷
در مملکت وجود انسان ، دو سلطان حکم می رانند ؛ مغز هیجان و مغز تدبیر
 
 -دسته ی اول (هیجانی ها) : قدرت حل مسئله ندارند (مثل پت و مت) و از مشکلات ساده فاجعه می سازند ،هیجان مدارند نه مسئله مدار ، عاقبت اندیش نیستند ،حال زیست و جو زده اند
 ( چشم اول بین، غرور است و خطاست/چشم آخر بین تواند دید راست)
خلق نا پایدار دارند و غیر قابل اعتماد هستند ، خطا و پس از آن پشیمانی و باز اشتباه روش همیشه ی آنهاست...
 
 -دسته دوم (اهل تدبیر) : هیجانشان تحت سلطه ی خردشان است (مدیریت شده)
 ویژگیشان : اهل تفکر، تحلیل و ارزیابی، پر مشورت، کم اشتباه، قدرت حل مسئله در آرامش و انتقاد پذیر (با احترام به مخالف) دارای برنامه و هدف در زندگی، پرشور و نشاط و امیدوار و همیشه پویا...
عقلها در دو زمان پر اشتباهند ؛ 
1- در شدت خواستن (تمایلات و محبت) 
2- اوج نخواستن و بیزاری (خشم و نفرت) 
پس در این دو زمان مکث و صبوری باید و هیچ اقدامی نه شاید (چرا که عاقل به تدبیر عمل می کند نه به تحرک) 
 
دکتر ابراهیم میثاق
۳۱ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۴۱

کسانی که بد را پسندیده اند         ندانم ز خوب چه بد دیده اند

 

خوب ها، به بهشت نمی روند بلکه در بهشت زندگی می کنند؛

و بدها به جهنم نمی روند، بلکه در جهنم زندگی می کنند.

 

جهنم آتش حماقت ماست. بهشت محصول خرد ماست،خردی که عشق می زاید...

 

عشق بعد عقل باعث صعود و قبل آن موجب سقوط است.

هرجا رنجی هست قبل آن اشتباهی هست و هرجا اشتباهی، قطعا رنجی در پی خواهد داشت.

راه راست همواره از رنج به لذت می رسد و راه غلط از لذت به رنج.

 

بیخردان حال زیست، لذت آنی را می بینند و از رنج آتی خطا بیخبرند.

 

به هر راهی که خواهی در شدن را       نگه کن راه بیرون آمدن را ( ناصر خسرو)

 

دکتر ابراهیم میثاق

۳۱ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۲۲

عشق مقصد نیست

عشق هدف نیست

عشق وجود خارجی نیست

عشق مرکب هدف است...

عشق وسیله ای برای گذشتن از عدم

عشق راهی برای گریز

گریز از هست مجازی

عشق راهی برای گذشتن

گذشتن از عدم به وجود

گذشتن از فنا و رسیدن به ........

نیستی که هست و هستی که برای خود نیست...



۳۰ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۵۰