ای عشق ، دیر آمدهای...
شنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۱۱ ب.ظ
هنگام ناشناس دلی
دارم بگو ، بگو چه کنم ؟
پرهیز عاشقی نکند
پروای آبرو چه کنم ؟
این ساز پر شکایت من
یک لحظه بیزبان نشود
ای خفتگان ، درین دل شب ، با ناله های او چه کنم ؟
گوید که وقت دیدن او دست تو باد و دامن او
گویم که میکشد ز کفم
با آن ستیزه جو چه کنم ؟
گرید چنین خموش ممان
از عمق جان برآر فغان
گویم که گوش کرده گران
بیهوده های و هو چه کنم ؟
جوشیده و گذشته ز سر
صهبای این سبو ، چه کنم ؟
معشوق کور باطن من
پروای رنجشم نکند
من نرمتر ز برگ گلم
با این درشتخو چه کنم ؟
ای عشق ، دیر آمدهای
از فقر خویشتن خجلم
در خانه نیست ما حضری
بیهوده جستوجو چه کنم ؟
سیمین بهبهانی
۹۴/۱۱/۱۰
سلام
وبلاگ قشنگی داری
موفق باشی