نوشته های زیبا و آموزنده :: دیده ور

دیده ور

سرگرمی، آموزنده، هنری

دیده ور

سرگرمی، آموزنده، هنری

مشخصات سایت
دیده ور

>>> به دیده ور خوش اومدی :) ...
>>> دیدن برای خوندن، خوندن برای یادگرفتن و یادگرفتن برای عمل کردن...
>>> بودنت همیشگی، سرت پرشور و دلت سرسبز...
Instagram: @Didevar.hd

۵۲ مطلب با موضوع «نوشته های زیبا و آموزنده» ثبت شده است

داستانک لاک پشت...

پشتش سنگین بود و جاده‌های دنیا طولانی. می‌‌دانست که همیشه جز اندکی از بسیار را نخواهد رفت. آهسته آهسته‌ می‌خزید، دشوار و کند؛ و دورها همیشه دور بود.

سنگ پشت تقدیرش را دوست نمی‌داشت و آن را چون اجباری بر دوش می‌کشید.

پرنده‌ای در آسمان پر زد، سبک؛ و سنگ پشت رو به خدا کرد و گفت:

«این عدل نیست، این عدل نیست. کاش پشتم را این همه سنگین نمی‌کردی.

من هیچ‌گاه نمی‌رسم، هیچ‌گاه. و در لاک سنگی خود خزید، به نیت ناامیدی.»

خدا سنگ پشت را از روی زمین بلند کرد. زمین را نشانش داد. کره‌ای کوچک بود.

و گفت: «نگاه کن، ابتدا و انتها ندارد. هیچ‌کس نمی‌رسد.

چون رسیدن در کار نیست. فقط رفتن است. حتی اگر اندکی. و هربار که می‌روی، رسیده‌ای. و باور کن آن چه بر دوش توست، تنها لاکی سنگی نیست، تو پاره‌ای از هستی را بر دوش می‌کشی؛ پاره‌ای از مرا.»

خدا سنگ پشت را بر زمین گذاشت. دیگر نه بارش چندان سنگین بود و نه راه‌ها چندان دور.

سنگ پشت به راه افتاد و گفت: « رفتن، حتی اگر اندکی؛» و پاره‌ای از «او» را با عشق بر دوش کشید.

* * *

از نوشته های "عرفان نظرآهاری"

۲۱ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۵۴

می دانم هر از گاهی دلت تنگ می شود

همان دل های بزرگی که جای من در آن است ،

آن قدر تنگ می شود که حتی یادت می رود من آنجایم ...


دلتنگی هایت را از خودت بپرس و نگران هیچ چیز نباش!

هنوز من هستم ...

۱۸ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۴۲

دروغ هم انواع و اقسام دارد...

 

نوع اول دروغ این است که:من دروغ می گویم. من می دانم که دروغ می گویم. ولی شما نمی دانید که من دروغ می گویم.** این یک دروغ طبیعی است که در همه ی کشورها هم همینطور است.**


 

نوع دوم دروغ این است که:من دروغ می گویم.من می دانم که دروغ می گویم. شما هم می دانید که من دروغ می گویم**. این دروغ هم باز قابل هضم است.**

 

۱۰ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۱۰

در شهر زندگی

پیچی وجود دارد به نام شکست

دور برگردانی به نام سردرگمی

سرعت گیر هایی به نام دوستان

چراغ قرمز هایی به نام دشمنان

چراغ احتیاط هایی به نام خانواده

تایر های پنچری خواهید داشت به نام شغل

اما اگر یدکی به نام عزم داشته باشید

موتوری به نام استقامت

و راننده ای به نام خدا

به جایی خواهید رسید که موفقیت نام دارد.

۳ نظر ۱۰ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۲۱

 نگاهش که می کنی ، لحظه نابی آغاز می شود که جانت را حاضری برایش بدهی . و زمانی که می بینی جان هم کم است ، غرورت را ، آبرویت را  و اسرارت را بر سر آن گرو خواهی گذارد ... 

این نامش عشق است ...


پرنده ای آزاد و رهاست ، که دل به ثانیه ها نمی سپارد و گذر لحظه ها را نمی فهمد ساده است و پرسکوت .

آنچه را آدمی نیک می پندارد ، از ((شنونده خوبی باش )) تا (( کم گوی و گزیده گوی چون در )) را 

در خود نهفته دارد . عاشق واقعی راستگوست  گرچه از بیان دردسر ساز راستی می ترسد ، عاشق واقعی دعاگوست گرچه دلش از نبود یار میلرزد ...

نمی دانم چه بود آن نگاه داغ پر سکوتی که داشتی و قفل شد تمام انرژی ام ، جانم و نگاهم با نگاه بی همتایت .

که رسوایی عشق را می دانستم و یک آن ، دانسته ، در دامت پای نهادم ، و تنها عشق است که صید ، بی محابا و آگاهانه ، در دامش پای می نهد ، با دلی آکنده از شور و غوغا . و پای که نهادی انفجاری رخ میدهد در تو ، چون آغاز زمین و زمان .

بعد چهارم را می گوییم زمان است . بعد پنجم اما عشق است که نه درازا دارد و نه پهنا و نه بلندا و نه زمان . سورئال ترین دمی است که جریان دارد در کائنات و به تو شهامت می دهد چشم ظاهر را ببندی وچشم جان باز کنی ، بی آنکه به پیامد دامی که در آنی بیندیشی ، خود را به لحظه ها میسپاری .

ناب می شوی و فریاد ، ساز می شوی و آواز ... 


نویسنده: ناشناس

۱ نظر ۰۸ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۲۷

کمترین فاصله از


دشمنی تا دوستی، یک لبخند


از توقف تا پیشرفت، یک “حرکت”


از عداوت تا صمیمیت، یک گذشت


از شکست تا پیروزی، یک شهامت


از عقبگرد تا جهش، یک “جرأت”


از نفرت تا علاقه، یک “محبت”


از صلح تا جنگ، یک “جرقه”


از آزادی تا زندان، یک “غفلت”


و از جدایی تا پیوند، یک قدم” است

۰۶ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۱۵



یک راز جادویی در وجود انسان هست که می توان به او تکنیک ساده گرفتن یا آسان گیری لقب داد و اینکه بسیاری از مردم از جواب دادن به مسایلی که طی روز با آنها درگیر می شوند، عاجزند، فقط و فقط به خاطر اینکه تصورشان از مشکل از خود مشکل بزرگتر است.

میگن در مسابقه ای از یک دانشمند ریاضی پرسیدند ۲ به علاوه ۱ چند میشه...!؟‌ از اونجایی که طرف یک ریاضیدان بزرگ بود و فکر می کرد باید نکته غریبی در مسئله باشه، یک هفته وقت خواست تا به مسئله فکر کنه، روزها و شب ها بدنبال جواب گشت و یک هفته بعد با کوهی از جواب های پیچیده برگشت (۲ به علاوه ۱ میشه ۲۱ ، یا ۱۲، و یا اگر اینطور باشه، میشه ...) . اما در همین حین، یک کودک دبستانی آرام گفت ۳، و جایزه را برد.

واقعا گاهی اوقات دانش زیاد به خودی خود مانعی موثر برای یافتن پاسخ مجهولات می شود.

بقول انیشتین : اگر نتوانید یک مساله پیچیده را به زبان خیلی ساده برای خودتان و دیگران توضیح دهید آن مسئله را از اساس نفهمیده اید.

۲ نظر ۰۱ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۱۹