مطالب طنز :: دیده ور

دیده ور

سرگرمی، آموزنده، هنری

دیده ور

سرگرمی، آموزنده، هنری

مشخصات سایت
دیده ور

>>> به دیده ور خوش اومدی :) ...
>>> دیدن برای خوندن، خوندن برای یادگرفتن و یادگرفتن برای عمل کردن...
>>> بودنت همیشگی، سرت پرشور و دلت سرسبز...
Instagram: @Didevar.hd

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مطالب طنز» ثبت شده است

این فیلم خارجیارو دیدین؟

بچه که خوابش میبره مادرش میاد آروم یه پتو میکشه روش

یه بوس کوچولوش میکنه میره…

حالا من که خوابم میبرد مادرم یه لحاف کرسیه ۲۰۰ کیلویو

از ارتفاع ۲متری زارت مینداخت روم

پشت بندشم بابام که مثلا حواسش نبود پامو لگد میکرد

بعد که من مثل جن زده ها میپریدم!

  دوتائی با هم میخندیدن میگفتن : پدر سوخته الکی خودشو به خواب زده بود!

دقت کردین پسرا از حموم میان خوشگلتر میشن

اما دخترا که از حموم میان زشتتر میشن؟

لامصب آب میشوره میبره

بر میگردن به تنظیمات کارخونه !

دوستم گفت طرز صدا کردن مامانم زمانى که غذا آمادست!

تخم مرغ : عزیزم ، الهى مادر فدات شه بیا غذا حاضره.

کوکو : عزیزم غذا آمادست

خورش : بیا دیگه غذا یخ کرد

مرغ : ما الان مى خوریم و جمع مى کنیم

کباب : اصلا صدا نمى کنه بعدا میگه هر چقد صدات کردیم نیومدى

ﺯﻧﻪ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﺭﺍﺩﯾﻮ ﻣﯿﮕﻪ :

50 ﺳﺎﻟﻪ پیش ﺑﺎ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪﺑﯿﻨﻪ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﻨﻢ؟

ﻣﺸﺎﻭﺭ : ﺗﻮ ﮐﻪ 50 ﺳﺎﻝ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﺮﺩﯼ ﯾﮑﻤﯽ ﺻﺒﺮ ﮐﻦ ﺑﻼﺧﺮﻩ ﯾﮑﯿﺘﻮﻥ ﻣﯿﻤﯿﺮﯾﺪ ﺩﯾﮕﻪ

 

امکان نداره سر سفره از یکی نمک بخوای

اول برای خودش نریزه

۱۹ دی ۹۴ ، ۲۳:۲۶

یه بار مجبور شدم برم یه مجلس ختمی که مسجدش صندلی نداشت
موقعی رسیدم که روضه خون داشت خودشو میکشت.
همون موقع یه نفر از کنار دیوار بلند شد و من جاشو گرفتم
و تکیه دادم یه لحظه دنیا دور سرم چرخید
و سقف مسجد اومد جلوی نظرم و صدای خنده رفت هوا!
دیوار نبود. برزنت بود تو زنونه فرود اومده بودم!

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

تو دوران دانشگاه با بعضی از بچه ها بد جور تیریپ مرام و معرفت داشتیم
و هی تعارف به هم تیکه پاره میکردیم.مثلاً دوستم رد میشد میگفت غلامم……
منم میگفتم خاک پاتم و این حرفا.این قضیه هی بالا گرفت و تیکه ها دیگه از حد خارج شده بود
که من دیگه به انتها رسوندمش.از پنجره کلاس داشتم محوطه رو نگاه میکردم
که رفیقم حسن بین همه دخترا و پسرا داد زد:
داش ایمان…..نوکر خر پدرتم……
منم هول شدم گفتم پدرم خودش خرته…..

  

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

اعتراف میکنم تو بچگی فکر میکردم خوابای من رو بقیه هم میبینن
مثلا به بابام میگفتم اون مرده که دیشب تو خواب بود رو یادته؟

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

یک روز استاد میخواست برنامه نویسی فلش درس بده... منم که حوصله این بچه بازیارو ندارم، رفتم یه فیلم باز کردم...
یهو دیدم موسم خودش تکون خورد و رفت فیلمو بست! فهمیدم که مهندسمون از یه اتاق دیگه داره کامپیوتر منو میبینه و کنترل میکنه.... دوباره فیلمو رو باز کردم... دیدم دوباره بست و رفت برنامه فلش رو باز کرد و قلموش رو انتخاب کرد و رو صفحه نوشت: فلش کار کن!
منم با یه رنگ دیگه زیرش نوشتم: دهنتو ببند!
بعدش سریع جامو با دوستم عوض کردم...
دوستمم که از همه جا بی خبر بود نشست جای من. بعدش یهو مهندس اومد تو کلاس و دوستمو برد بیرون...

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

یه نفر زنگ زد رو گوشیم با یه لحن حق به جانبی گفت شما؟
منم هول شدم گفتم ببخشید اشتباه گرفتم

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

بچـه که بـودم قـارچـخور (ماریو) بـازی میکردم ، بعدش فک میکردم قـارچ بخورم بـزرگ میشم !
واسه همین مدتـها راه میرفتم و سرم رو میزدم زیـره تاقـچه ی خونمون که ازش قارچ دربیاد بخـورم !!!
دیگـه داشتـم ضربه مغـزی میشدم که بـابام کارگـر گـرفت تـاقچـه رو خـراب کرد !!!

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

خدا از سر تقصیراتم بگذره. وقتی 4 سالم بود، یه روز رو پشت بوم داشتم بازی میکردم. دیدم یه نفر تو کوچه داره راه میره و یه چک دستشه. خیلی ذوق داشت. فوری رفتم یه ظرف آب آوردم از اون بالا ریختم روش. گوشه های چکش تو دستش موند بقیش خمیر شد و رفت! دیدم نشسته لب جوب و داره گریه میکنه
امیدوارم بخشیده باشه منو

 

اعترافات جالب و خنده دار  , مطالب طنز و خنده دار

اعترافات خنده دار

 

یه بار رفته بودیم خونه مامان بزرگم مهمونی همه بودم از عمه کوچولو تا عمو بزرگه دختر عمو پسر عمو حدودا 20 نفری می شدیم خیلی خسته بودم نیاز فراوون به یه شیطنت داشتم تا خستگیم در بیاد کمی (3قاشق) تو قوری نمک ریختم اعتراف می کنم کلی حال کردم

۲ نظر ۱۴ آبان ۹۴ ، ۲۲:۵۹

این هم یه مطلب طنز در مورد زن گرفتن :)

آقا ما یه بار مغز پروانه خوردیم رفتیم زن گرفتیم،
 ینی شیرین ترین و فرحبخشترین لحظات عمرمونو در زندگی زناشویی تجربه کردیم...
 میرفتیم سر کار ، زنمون میگفت :
 چرا انقد میری سر کار؟
 چرا به من نمیرسی؟
 میموندیم تو خونه میگفت:
 چرا نمیری سر کار؟
 پس کی میخواد پول بیاره تو این خونه؟
 میشستیم رو مبل میگفت:
 من باید از صبح تا شب تو این خونه جون بکنم جنابعالی رو مبل لم بدی؟
 پا میشدیم کمکش کنیم میگفت:
 اومدی خرابکاری کنی؟
 قیافه مون ژولیده پولیده بود میگفت؛
 تو اصلاٌ بخاطر من به خودت نمیرسی!
 به خودمون میرسیدیم میگفت داری خودتو برا کی خوشگل میکنی؟
 از دستپختش تعریف نمیکردیم میگفت:
 تو اصلاٌ قدرشناس زحمتای من نیستی!
 تعریف میکردیم ، میگفت:
 هان؟ چه گندی زدی که حالا با ای حرفا میخوای وجدانتو راحت کنی؟... هان هان هان هان هان؟...
 آقامون خدابیامرز راست میگفت:
 "اگه یه روز بهت گفتن بین زن گرفتن و سرطان گرفتن یکی رو انتخاب کن ، 
 اصلاٌ از اسمش نترس...
 با شیمی درمانی درست میشه!!!!!

۱ نظر ۱۲ آبان ۹۴ ، ۰۹:۲۵


دور از جان شما، چند وقت پیش با خودروی ملی و به‌عبارتی افتخار ملی‌ام، زدم به یک تیر چراغ برق. آنجا بود که فهمیدم؛ وقتی می‌گویند: «عمر کسی به دنیا بوده» یعنی چه! می‌پرسید چطور؟

این‌هم مشروح تمامی وقایعی که بعد از تصادف در کسری از ثانیه بر سرم آمد:

خدا را صد هزار مرتبه شکر، کمربند ایمنی را بسته بودم، به همین خاطر با سر نرفتم توی شیشه، بلکه با خود صندلی رفتم به طرف شیشه! البته کمربند بینوا زحمتش را کشید اما این صندلی بود که ...بگذریم.

در آن مقطع حساس کنونی یعنی قبل از اصابت به شیشه تنها امیدم به کیسه هوا بود که با شنیدن صدای انفجار وحشتناکی از سمت فرمان و داشبورد، دلم قرص شد که قرار است اتفاقاتی بیفتد. بی‌انصافی است اگر بگویم اتفاقی نیفتاد. چراکه بعد از کلی سر و صدا و پر شدن دودی تهوع‌آور در داخل ماشین بالاخره کیسه هوا عمل کرد اما در آن وضعیت که بی‌شباهت به اصابت یک خمپاره 60 به ماشینم نبود، متوجه شدم دو بادکنک قد کف دست، جلو چشمانم همچون دو قارچ بهاری روییدند و تندی هم خشکیدند!

اگر به‌جای «بروس ویلیس» به من بگویید: «جان‌سخت» حق دارید! چون بعد از آن اتفاقاتی که به شکل معجزه‌آسایی به خیر گذشت هم اکنون در خدمت شما هستم.

راستی می‌دانید چرا تا کنون در مورد تجهیزات ایمنی خودرو ها به اندازه مشکلات فنی آنها صحبت یا شکایتی نشده است؟ عرض می‌کنم:

همیشه یک شاکی خوب یک شاکی زنده است! به‌عبارتی؛ کسانی می‌توانند از ایمنی خودروها شکایت کنند که از چنین سوانحی جان سالم به‌در برده باشند اما گویا تجهیزات ایمنی خودرو ها به گونه‌ای تعبیه شده‌اند تا کسی نتواند به همین راحتی‌ها جان به‌در برده و لب به شکایت باز کند! حالا فرض بفرمایید کسی توانست از هفت‌خوان: صندلی مرگ، کیسه هوایی به لطافت برگ و... قسر در رود. در ادامه، آن گاز بدبو در نقش «تیر خلاص» کار را یکسره می‌کند! گازی که از آن‌موقع به بعد پای مرا به دکترهای نای و ریه و گوش و حلق و بینی کشانده است.

معمولا برای کاهش اعتراضات فقط دو راه وجود دارد:

1- راه پردردسر: افزایش کیفیت خودرو

2- راه کم دردسر: کاهش اعتراض‌کنندگان

حال کلاهتان را قاضی کنید، اگر شما خودرو ساز بودید خدا وکیلی کدامشان را انتخاب می‌کردید؟ راه پردردسر یا کم دردسر؟!

امید آنکه در دوران پساتحریم صنعت خودروسازی هم تکانی به خودش بدهد.

«توضیح: این حادثه با کلیه مستندات واقعی است که به زبان طنز بیان شده است». 

فرزین پورمحبی: ستون طنز روز ایسنا

۰۵ آبان ۹۴ ، ۲۲:۰۰