کاریکلماتور های پرویز شاپور- سری چهارم
- به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد.
- سایۀ چهار نژاد یک رنگ است.
- قلبم پرجمعیت ترین شهر دنیاست.
- به نگاهم خوش آمدی.
- قطره باران، اقیانوس کوچکی است.
- هر درخت پیر، صندلی جوانی میتواند باشد.
- اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان میسازم.
- روی هم رفته زن و شوهر مهربانی هستند!
- برای اینکه پشهها کاملاً ناامید نشوند، دستم را از پشهبند بیرون میگذارم.
- گربه بیش از دیگران در فکر آزادی پرنده محبوس است.
- غم، کلکسیون خندهام را به سرقت برد.
- رد پای ماهی نقش بر آب است.
- از فواره پرسیدم چرا برگشتی گفت چمدانم را جا گذاشتهام.
- سنگ کلیهام را به دکتر معالجم کادو دادم.
- سایهام را به خورشید مدیونم.
- قطار و تونل با هم ازدواج کردند.
- وقتی اتاقم پر از آب میشود پشت بامش به سوی آسمان چکه میکند.
- زندگی بدون مرگ یک قدم هم برنمیدارد.
- وصیت کردهام در پیله کرم ابریشم دفنم کنند.
- وقتی تاریخ مصرف قطره باران سپری شود تبخیر میگردد.
- با قطرات اشکم مقدمهای بر اقیانوس نوشتم.
- چون قطرات اشکم تمام شده است میخندم.
- خودم را در آینه ملاقات میکنم.
- زیباترین گریستن را به ابر نسبت میدهم.
- به دستور چشم پزشک فقط با چشم راستم اشک میریزم.
- وقتی چراغ روشن میکنم شب دست و پایش را جمع میکند.
- ساعت را از کار انداختم که لحظات از آن پس انداز شوند.
- هوا به قدری سرد بود که خورشید بخاری روشن کرد.
- هوا با آسانسور دستگاه تنفسیام بالا و پائین میرود.
- پاسخ سلامهای امروزی خداحافظی است.